مرتضی شمسیان نورسته _توانانیوز، در روزگاری نهچندان دور، کوچهها زنده بودند؛ با صدای دویدن و جیغ وداد بچهها، توپ پلاستیکی دولایه، دوچرخههای قراضه و الک-دولک و…. خاطراتی که حالا در بسیاری از شهرها، مخصوصاً کلانشهرها، به نوستالژیهای دور و محال تبدیل شدهاند.امروز اما والدین با واقعیت دیگری روبهرو هستند؛ واقعیتی که امنیت روانی و جسمی کودکان را زیر سایهی سنگین ناامنیهای اجتماعی قرار داده است.

حضور آشکار افراد بیخانمان، معتادان، دزدان و مزاحمان خیابانی در برخی مناطق، باعث شده تا خانوادهها، بهدرستی، نگران رها کردن کودکان خود در فضاهای عمومی باشند. تجربههای دردناک از آزارهای خیابانی، نسبت به بزرگسالان و کودکان، ترسی پنهان اما عمیق در دل بسیاری از والدین کاشته است. نتیجه، چیزی نیست جز محدودشدن کودکان به فضای بستهی خانه و قطع ارتباط آنان با آنچه که باید بستر رشد طبیعی شان باشد: جامعه، شهر، کوچه و مسیر مدرسه، زمانی بخشی از فرآیند یادگیری و اجتماعیشدن کودک بودند.
بازی در راه مدرسه، ارتباط با مغازهدار محله، تجربهی برخوردهای گوناگون با همسالان، همه و همه عناصر پنهانی بودند که در کنار کتاب و کلاس، شخصیت کودک را شکل میدادند. امروز اما بسیاری از این فرصتها حذف شدهاند. کودکانی که تمام رفتوآمدشان با سرویس انجام میشود، دیگر جایی برای تعامل آزادانه، دوستیهای خودجوش یا حتی اختلاف و آشتیهای کودکانه در فضای عمومی ندارند.از سوی دیگر، سبک زندگی آپارتمانی نیز مزید بر علت شده است.

زندگی در واحدهای کوچک و در طبقات بالا، حرکت آزاد کودک را محدود کرده؛ بسیاری از کودکان دیگر اجازهی دویدن، بالا و پایین پریدن یا حتی خندیدن با صدای بلند را ندارند. نتیجهی ترکیب این دو عامل _ناامنی بیرون و محدودیت درون – چیزی است شبیه به قفسِ بیقفل؛ کودکانی که در ظاهر آزادند، اما از لمس واقعیت، تجربهی بدنی، کنش اجتماعی و رشد طبیعی محروم ماندهاند.

در این شرایط، تنها گزینهای که باقی میماند، پناه بردن به دنیای دیجیتال است: موبایل، تبلت، تلویزیون. و این یعنی یکی از کمتحرکترین نسلهای تاریخ تا امروز.اما راهحل چیست؟ آیا باید تسلیم شرایط شد؟قطعاً خیر. ما کودکان خود را هرگز در کوچه های ناامن رها نمی کنیم، پس چرا باید او را بی پناه در دنیای دیجیتال و تنهایی رها کنیم؟ مسلماً هردوی این ها به مقصدی نگران کننده ختم می شوند.اگرچه شرایط بیرونی، تغییرات گستردهای را به خانوادهها تحمیل کرده، اما همچنان میتوان با انتخابهای هوشمندانه، بخشی از این خسارت را جبران کرد.
نخستین گام، آگاهی و نترسیدن از مواجهه با واقعیت است. والدین لازم نیست فرزند خود را در برابر همهی جامعه بپوشانند، بلکه میتوانند با طراحی تجربههای کنترلشده، فرصت رشد و تعامل را بازآفرینی کنند.بچهها را به پارکهایی ببریم که جمعیت در آن جریان دارد؛ با خانوادههای آشنا قرارهای دورهای برای بازی کودکان بگذاریم. هرچند ممکن است این تجربهها شبیه آنچه ما داشتیم نباشد، اما بهتر از حبس کامل کودک در چهاردیواری خانه است.

گاهی حتی یک بازی سادهی گروهی با چند کودک دیگر، میتواند بار بزرگی از نیازهای عاطفی و اجتماعی کودک را پاسخ دهد. همچنین، حضور والد یا فرد بزرگسال آگاه در این تجربهها، ضمن حفظ امنیت، موجب انتقال تدریجی مهارتهای مواجهه با محیط نیز میشود.فراموش نکنیم: کودکان باید زندگی را لمس کنند، نه فقط تماشا. لمس خاک، حضور در طبیعت، شنیدن صدای جمع، تجربهی همکاری، برخورد، حتی تعارض و آشتی، همه بخشهایی از یک رشد کاملاند.
ما نمیتوانیم جامعه را یکشبه امن کنیم، اما میتوانیم سهم کوچکی از تجربهی زیستن را برای فرزندانمان زنده نگهداریم.کودکی را نمیتوان بازگرداند، اما میتوان آن را تا حد ممکن از خطر فرسودگی نجات داد. با آگاهی، نهراسیدن و انتخابهای درست.شاید کوچهها دیگر شبیه آنچه که ما داشتیم نباشند، اما اگر دست در دست کودکانمان بگذاریم، هنوز هم میتوانیم برایشان جهانی امن، واقعی و شاد بسازیم، هرچند کوچکتر از قبل.
نویسنده : مرتضی شمسیان نورسته
کارشناس ارشد کاردرمانی، مؤلف، محقق و مدرس در زمینه ی رشد کودکان
نظر شما در مورد این مطلب چیه؟