بین الملل

وفاداری‌‌‌های عاریه‌‌‌ای قبایل فراتر از قطر

بحران خلیج‌‌‌فارس محبوبیت و حمایت از رژیم فعلی را افزایش داد و [جامعه] قطر را علیه گروه ۴ به‌‌‌عنوان تهدیدی نه‌‌‌تنها برای رژیم فعلی قطر، بلکه برای ملت متحد کرد. در نتیجه، به دلیل کلیدی بودن عامل مالی برای حمایتِ قبایلِ داخلی، نخبگان قطری وفاداری آنها [قبایل] را «به عاریت» گرفتند؛ در نتیجه، در قدرت باقی ماندند و توانستند خواسته‌‌‌های گروه ۴ را رد کنند.

به گزارش توانانیوز، جذب موفقیت‌‌‌آمیز وفاداری‌‌‌های قبیله‌‌‌ای منجر به افزایش مشروعیت و اعتبار آل ثانی در کشور قطر شد. رقابت بر سر مشروعیت و روابط با خاندان آل شیخ را باید در چارچوب رقابت با عربستان سعودی درک کرد که کدام کشور نماینده‌‌‌ یک دولت واقعی وهابی است. همچنین ادعاهای قطر مبنی بر نسب بردن از جنگجوی افسانه‌‌‌ای، قعقاع بن عمرو التمیمی و ادعاهایی مبنی بر اینکه محمد بن عبدالوهاب جد بزرگ شیخ حمد بوده است، برای تقویت اعتبار و مشروعیت (عاریه‌‌‌ای) قطر وجود دارد، اما هیچ مدرک محکمی برای حمایت از هر دو ادعا وجود ندارد. استفاده‌‌‌ قطر از ادعاهای تبار وهابی ممکن است تصادفی نباشد؛ قدرت‌‌‌نمایی قطر از طریق تعامل با قبایل و اسلام سیاسی، مشابه روندی است که طی آن عربستان سعودی تاسیس شد. در سال ۱۱۵۷ هجری قمری، معاهده‌‌‌ای بین محمد بن سعود، حاکم شهر الدِرْعِیه در مرکز نجد و ابن عبدالوهاب منعقد شد که اساس عربستان سعودی و وهابیت را تشکیل می‌دهد. در نتیجه، ویژگی منحصربه‌‌‌فرد عربستان سعودی در خلیج‌‌‌فارس همانا ترکیب وفاداری قبیله‌‌‌ای و دکترین مذهبی است. در قرن بیستم، ابن سعود آموزه‌‌‌های دینی را برای ایجاد اقتدار بر قبایل بادیه‌‌‌نشین کنترل کرد.

گفته ‌‌‌شده که حکومت دینی تنها راه اتحاد گروه‌‌‌های قبیله‌‌‌ای متفرق بود و بنابراین ابن سعود رهبری خود را با پیروی از «احکام واقعی اسلام» ارتقا داد. این عناصر برای تشکیل دولت و همچنین عناصری برای دستیابی به تسلط منطقه‌‌‌ای بسیار مهم بودند. نیروهای اجتماعی سنتی قبایل و فرقه‌‌‌های مذهبی، ستون فقراتی را در زیر شبه‌‌‌جزیره‌‌‌ عربستان و به‌‌‌طور گسترده‌‌‌تر در خاورمیانه ایجاد کردند. استراتژی قطر به‌‌‌طور مشابه تعامل با هر دو نیرو، با استفاده از اسلام سیاسی (همراه با ادعای نسب بردن آل ثانی از محمد بن عبدالوهاب بود؛ همان‌طور که بحث شد، قطر با تعدادی از اسلام‌‌‌گرایان وارد تعامل شد) و قبایل متعددی بود که به آن کشور اجازه می‌‌‌داد تا با عربستان سعودی- سنگین‌‌‌وزن کلیدی منطقه و یکی از رقبای اصلی قطر- رقابت کند.

تعابیر متعددی می‌تواند هدف قرار دادن قبایل بحرینی توسط قطر را توضیح دهد، از جمله تغییرات جمعیتی، تلاش برای تابعیت‌سازی، عوامل اقتصادی، اختلافات جغرافیایی، تلاش برای ارائه‌‌‌ مشروعیت آل ثانی و سیاست‌‌‌هایی علیه بحرین. این احتمال وجود دارد که منطق «سه‌‌‌گانه» باشد، ترکیبی از وزن جمعیتی، مشروعیت بخشیدن و بی‌‌‌ثباتی بحرین. دیدگاه‌‌‌های جایگزین نیز ارائه شده است؛ این استدلال که قطر برای افزایش جمعیت خود اقدام می‌کند، با اتهاماتی مبنی بر اینکه بحرین به‌‌‌نوبه‌‌ خود سوژه‌‌‌های قطری را «ربوده» است، تضعیف می‌شود. برای مثال، پترسون نگرانی‌های اقتصادی در مورد بحرینی‌‌‌های شاغل در قطر را شناسایی می‌کند. در ارتباط با حل‌‌‌وفصل اختلافات مرزی و راه پیشنهادی، همراه با جنبه‌‌‌ قبیله‌‌‌ای مناقشه‌‌ دوجانبه، این نگرانی‌ها به عوامل پیچیده‌‌‌ای که زمینه‌‌‌ساز مناقشات بحرین و قطر است، کمک می‌کند. علاوه بر این، قطر و بحرین بر سر منطقه‌‌‌ الزباره در شبه‌‌‌جزیره‌‌‌ قطر و جزایر حوار اختلافات ارضی طولانی‌‌‌مدتی دارند.

درعین‌‌‌حال، قطر، حریف تاریخی خود بحرین را از طریق جذب به قطر و اخراج از قطر، خانواده‌‌‌هایی با روابط و نفوذ قوی در سراسر منطقه به دلیل ماهیت فراملی‌‌‌شان، به چالش می‌‌‌کشد. با این کار، بحرین ستون فقرات زیر شبه‌‌‌جزیره‌‌ عربستان نخواهد داشت و ارتباطات کمتری در داخل شبه‌‌‌جزیره‌‌ عربستان خواهد داشت. این باعث می‌شود خانواده‌‌‌های مشترک کمتری وجود داشته باشد، علاقه‌‌‌ مشترک کمتری وجود داشته باشد و خانواده‌‌‌های بیشتری از پس‌‌‌زمینه‌‌‌های مختلف، از عراق، ایران و سایر کشورها وارد شوند. این به‌‌‌طور کامل جمعیت بحرین را تغییر می‌دهد. با توجه به سابقه‌‌‌ دوجانبه‌‌ روابط بین آل‌خلیفه و آل‌ثانی، رژیم ضعیف‌‌‌تر بحرین به معنای مشروعیت قوی‌‌‌تر آل‌ثانی است و جذب وفاداری‌‌‌های قبیله‌‌‌ای می‌تواند ابزاری برای استفاده برای اهداف سیاسی باشد. با این‌‌‌ حال، همان‌طور که در عمل انجام شد، نتایج کاملا مورد انتظار را به همراه نداشت.

نتیجه‌‌‌گیری

این فصل حمایت قبایل برای تقویت بیشتر قدرت عاریه‌‌‌ای قطر را در عمل نشان می‌دهد. همچنین ضمن ارائه‌‌‌ مفهوم‌‌‌سازی‌‌‌های بیشتر از اصطلاح قدرت عاریه‌‌‌ای، محدودیت‌های آن را نیز نشان می‌دهد. تعامل با قبایل به‌‌‌عنوان فرصت‌‌‌هایی برای نفوذ، محدودیت‌هایی دارد که تاریخ شبه‌‌‌جزیره‌‌‌ عربستان نشان می‌دهد. قطر تنها با ایجاد یا برقراری ارتباط با قبایل در منطقه نمی‌تواند از مزایای قابل‌‌‌توجهی بهره‌‌‌مند شود. برای مثال، ادعای نسب بردن آل‌ثانی از شخصیت‌‌‌های مهم تاریخ عرب، به وزن مورد انتظار منجر نشد. باید در نظر داشت که با وجود آنچه در بالا به آن پرداخته شد، در آغاز بحرانِ ۲۰۱۷ خلیج‌‌‌فارس، قطر برای جذب وفاداری‌‌‌های قبیله‌‌‌ای هزینه‌‌‌هایی پرداخت کرد. رهبری قطر از ترس از دست دادن حمایت آنها، مبالغ هنگفتی را برای این گروه‌‌‌ها در زمینه‌‌ پول و مزایای اجتماعی هزینه کرد؛ در واقع قبایل اجاره‌‌‌بها را افزایش داده بودند. این نه‌‌‌تنها اظهارنظری در مورد محدودیت‌های قدرت عاریه‌‌‌ای است، بلکه تصدیق واقعیت‌‌‌های برطرف‌نشدنی توسعه‌‌ تاریخی منطقه، و حساسیت قدرت عاریه‌‌‌ای برای چنین تغییراتی است. فصل ۵ به معرفی تعاملات قطر با بازیگران غیردولتی، با تمرکز بر «امپراتوری رسانه‌‌‌ای» عاریتی‌‌‌اش ادامه خواهد داد.دنیای ا قتصاد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا