“نظر اروپاییان درباره ایران تأثیرپذیر از وقایع یونان و روم بود، یعنی کشورهای حریف؛ از این رو آمیزهای است از بدگویی و مقداری ستایش. آنچه از قدیمترین زمان در غرب از ایسخیلوس و هرودوت و افلاطون و گزنفون ـ تا به امروز راجع به ایران نوشته شده است، در میان این دو جریان متغایر نوسان داشته قدری از او خوب گفتهاند و قدری بد؛ چنانکه اگر بخواهیم این نظریات متعارض را در کنار هم بگذاریم، کتاب شگفت آوری خواهد شد.
به گزارش توانانیوز، اروپاییان نیز گرچه به تأسی نویسندگان یونانی، ایرانیان را «بربر» و یونانیان را پیشتاز تمدن بشری خوانده اند با این حال، شبح هیبت و شکوه ایران هخامنشی از جلو چشم آنان دور نشده است.” محمدعلی اسلامی ندوشن_ ایران و تنهاییش، ص۲۸.
به روایت تاریخ نخستین رویارویی تمدنی شرق و غرب، در زمان هخامنشیان در حدود ۵۰۰ ق.م رخ داد. ایرانیان که تحت حکومت کوروش تمدن، فرهنگ و هنر بسیاری عرضه کردند و نخستین شاهنشاهی تاریخ که ذیل آن حکومتها و ملتهای بسیاری روزگار میگذراندند، جهان را به دو بخش ایرانی و انیرانی(غیرایرانی) تقسیم کردند و هر ملتی که ذیل امپراتوری ایران قرار میگرفت، صرف نظر از نژاد و قومیت، ایرانی میشد.
اما یونانیها که امروزه مظهر تمدن و فلسفه غرب شناخته میشود، در آن زمان جهان را به دو بخش یونانی و بربر تقسیم میکردند و بربرها که به معنای وحشی و بیتمدن بودند، هیچ گاه یونانی یا متمدن نمیشدند.
این نگاه نژادپرستانه، که به مثابه نخ تسبیح تا امروز ادامه دارد. برای مثال فیلمهای هالیوودی مانند سیصد، عنکبوت سیاه؛ گزارشهای حقوق بشری سازمان ملل در مورد ملتهای شرقی و غربی؛ سخنان سران کشورهای غربی در خصوص جنگ غزه و… همگی ذیل رویه زیبا، رگههایی از خودبرتربینی و تحقیر ملتهای غیر خود را دارد.
جالب است در جنگهایی مانند سالامیس و ماراتن که در زمان داریوش برای ایرانی کردن یونانیان رخ داد و نافرجام ماند، یونانیها از طریق، هنر، ورزش و تاریخ، ایرانیان را قومی بربر یا بیتمدن میخواستند و میخواهند جلو دهند، ایسخلوس در نمایشنامه ایرانیان که در حدود ۴۷۲ ق.م نوشته شده و بارها در تئاترهای غربی به نمایش درآمده، هردوت در کتاب تاریخ خود و مسابقه دوی ماراتن که به شکرانه عدم شکست یونانیان از ایرانیان ابداع شده است، همگی کار فرهنگی غرب برای برتری دادن به خود و پایین جلو دادن ایرانیان است.
باوجود این، تاریخ که خود قضاوتگری عادل است از دل روایتهای بربرگونهی یونانیان و غربیان، از زبان خود آنها ستایشگر بنیانگذار امپراتوری هخامنشیان هم شدهاند. آنجایی که گزنفون شاگرد سقراط که در سپاه کوروش مزدور میشود و سپس کتاب کوروپدیا یا تربیت کوروش را مینویسد و به ستایش شیوه حکمرانی کوروش میپردازد بعد افلاطون در کتاب جمهور، فیلسوف شاه خود را از روی تربیت کوروش ابداع میکند؛ یهودیان که به دست کوروش از اسارت بختنصر بابلی رها میشوند و در تورات خود آن را میستایند؛ تا امروز که استوانه منشور کوروش در موزه بریتانیا به نمایش گذاشته میشود و به عنوان نخستین منشور حقوق بشری شناخته میشود، همگی روایتهای دیگری را نمایش میدهند که هر ایرانی میتواند به آن افتخار کند و به جای عزوجز از وضعیت ایران و ستایش تقلیدگونه غربیان؛ تمدن ایرانی را با تمام دگرهایش(این مطلب را بخوانید) احیا کند.
نویسنده : دکتر محمد کمالیگوکی
محقق و پژوهشگر اندیشهسیاسی
https://t.me/moh_kam_goo