محمد مالجو معتقد است که در شرایط اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، حداقل رسیدگی که دولت به وضعیت مستمندترین مستمندان انجام میداد، به شدت کاهش یافت.
به گزارش پایگاه خبری توانا، نشست «فرودستان و تغییرات اجتماعی» به همت انجمن علمی دانشجویی گروه جامعه شناسی دانشگاه تربیت مدرس در 14 اسفند 1401 در دانشکده علوم انسانی این دانشگاه برگزار شد. «محمد مالجو» تحلیلگر اقتصادی به عنوان یکی از سخنرانان، در این نشست به موضوع «افول فاعلیت مستمندان: کالبدشکافی یک تجربه تاریخی» پرداخت. متن صحبتهای او را در ادامه میخوانیم:
متکدیان و ولگردان چه کسانی بودند؟
مالجو به بررسی مستمندان طی سالهای 1318 تا 1320 پرداخت و گفت: مصادیق این قشر، یعنی پایینترین قشر مستمندان، آنگونه که در اسناد اداری آمده است، این افراد هستند: گروهی بسیار متنوع از قبیل: گدایان، ولگردان، افرادی که نقص عضو داشتند، زنان بیسرپرست، بینوایان، بیخانمانها، درراهماندگان، بیکاران فقیر، ایتام، مجانین بیسرپناه، کوچندگان، سالمندان بیچیز که بیمه و حقوق بازنشستگی نداشتند و ذیل دو اصطلاح، متکدیان و ولگردان جمع میشدند.
این تحلیلگر اقتصادی توضیح میدهد: این افراد به معنای امروزه، سرمایه مادی و انسانی بهطور مطلق نداشتند، همچنین واجد نیروی کار قابل عرضه به بازار هم نبودند، به علل عدیده از قبیل: سن، نقص جسمانی، وضعیت روحی، نوع جایگیری جغرافیایی، حتی واجد ظرفیتی برای ارائه نیروی کار، که در مقابلش اجرت بگیرند هم نبودند و اگر هم عرضهکننده نیروی کار میبودند در مقابل آنها، تقاضاکننده نیروی کار در درازمدت نبود اما این پایینترین قشر از مستمندان علاوهبر این ویژگیها، مورد حمایت نهادهای اجتماعی و سیاسی چون دولت بهطور مشخص شهرداریها، خیرین در حدی که معاش آنان با استانداردهای تاریخی فراهم شود، هم نبودند.
مالجو معتقد است که طی دوره مورد بحث، دیوانسالاران بهطور مشخص (بلدیهچیها، شهرداریچیها)، حداقلهایی بیاندازه به لحاظ رسیدگی به این تیپ افراد در دستور کار قرار میدادند، نه ضرورتاً بهواسطه نوعدوستی یا توسعهگرایانه کشور، برای اینکه تا آنجاکه شدنی است حضور این افراد در جامعه فاقد پیامدهایی برای زندگی شهری باشد.
حضور مستمندان در جامعه چه پیامدهایی داشت؟
وی در ادامه این سوال مطرح میکند که حضور مستمندترین مستمندان در جامعه چه پیامدهایی میتوانست برای طبقه حاکمه و شهرنشینان داشته باشد؟
مالجو در ادامه پاسخ به این پرسش میگوید: یکی اینکه نگرانی دیوانسالاران و طبقه حاکم، از حضور این افراد در سطح شهر و سرایت بیماریهای مسری که طی سالهای قبل تعداد زیادی از جمعیت را از بین برده بود. دوم، نگاه خارجیها، برای کشوری که قصد توسعه دارد بسیار مهم بود که غربیها (کنسولها، توریستها، مسافران و…) چه نگاهی به شهر دارند؛ چراکه زندگی رقتبار این افراد در سطح شهرها در معرض نگاه خارجیان بود که میتوانست در سفرنامهها، گزارشات و… بازتاب یابد. به همین خاطر نسبت به حضور این افراد در روستاها حساسیتی نبود اما آنگاه که به سمت شهر خصوصاً شهرهای پرتردد حضور پیدا میکردند حساسیت بیشتر میشد.
سوم، در نظر گرفتن حداقلهایی از رسیدگی به مستمندترین مستمندان از جمله برای الحای آثار حضورشان در زندگی شهری و رفع شر آنها از سر طبقات بالای اجتماعی، انگیزه دیگری برای دیوانسالاران برای رسیدگی به وضعیت رقتبار آنها بود.
چهارم، نیروی کار عامل کلیدی توسعه کشور است، محروم شدن از ظرفیت نیروی کار این تیپهای اجتماعی عامل دیگر نگرانی است و اینکه ممانعت از سیاه نمایی گروههای مخالف دولت، که این وضعیت را در شهرها و در روزنامهها، بازتاب میدادند و به ضد دولت عمل میکردند.
چرا دیوانسالاران به مستمندان باج میدادند؟
مالجو این سوال را مطرح میکند که چرا با وجود اینکه جمعیت مستمندترین مستمندان به لحاظ نسبی در سطح کشور بسیار نبود، دیوانسالاران این باج را به آنها میدادند؟ و در پاسخ توضیح میدهد: به این دلیل که، حدفاصل بین مستمندترین مستمندان از سویی و دریای بیکران مستمندان به معنای وسیع کلمه از سوی دیگر، اصلاً حدفاصل روشنی نبود. از نگاه دیوانسالاران بخش بسیار بزرگی از جمعیت که بینوا و مستمند بودند همزمان به دیده متکلیان و ولگردان، دیده میشدند، به واسطه تنوعی از علل: نوع پوشش، نقص عضو، فقر عریان آنها و… بنابراین بسیار پرشمار بودند، نه اخلاق در حدی که وجود داشت و نه عرف و امکانات مالی اجازه میداد که آنها را زندانی کنند. پساین جمعیت عظیم از دورهای به دوره دیگر، یا از جغرافیایی به جغرافیای دیگر در نوسان بودند.
وی در ادامه میافزاید: حداقلی از رسیدگیها به وضع بدترین آنها صورت میگرفت که تا حدی به مهار برسند؛ به این معنا فاعلیت داشتند، حتی از داشتن فاعلیت آنگاه که داشتند و آنگاه که به آنان رسیدگی میشد، پیامدهای حضورشان کمرنگ میشد حتی اطلاع هم نداشتند که نیروی جمعی هستند و نقش دارند.
افول فاعلیت منفعلانه از نهم شهریور 1318
مالجو میگوید: نقطه آغاز جنگ جهانی دوم در 9 شهریور1318بود اما به دلیل آنکه جنگ هنوز جهانگستر نشده بود، تجارت در چند ماه اول چندان در معرض خطر نبود اما افول تجارت در مرحله دوم جنگ، از 20 فروردین 1319 بیشتر شد و در اول تیر 1320 در مرحله سوم جنگ یعنی از زمان حمله آلمان به روسیه، افول تجارت به مراتب بیشتر شد.
وی در ادامه توضیح میدهد: متولی رسیدگی به مستمندترین مستمندان بنابرقانون ایران، بلدیهها یا همان شهرداریها بودند. این شهرداریها خودگردان بودند تنها سهمی که از بودجه مملکت داشتند مالیات راهداری و عوارض قپان بود. وقتی تجارت خارجی یعنی صادرات و واردات به شدت رو به افول گذاشت، بهتبع آن مهمترین راه درآمد شهرداریها نیز به تدریج رو به افول گذاشت و در نتیجه باعث ضرورت صرفهجویی در مخارج آنها شد و تمام رعایایی که پیشاپیش از درآمد شهرداریها کمترین سهم را میبردند آنگاه که پای صرفهجویی به میان آمد متحمل بیشترین بار صرفهجویی شدند.
نتیجه جنگ جهانی دوم بر زندگی مستمندترین مستمندان
این تحلیلگر اقتصادی در مورد نتیجه جنگ جهانی دوم بر زندگی مستمندترین مستمندان خاطرنشان میکند: از زمان شروع جنگ جهانی، 4 موج اشغال را حکمرانان رده بالای ما در آن زمان تجربه کردند. موج اول، ترس و خوف از اشغال ایران توسط شوروی، صرف نظر از دلایل آن. موج دوم، نیت اقدام شوروی و انگلیس برای اشغال ایران برای حفظ منافع خود بود. موج سوم، عزم جزم روسها برای اشغال ایران که در دومین مرحله جنگ شکل گرفت. چهارمین موج که در برنامهریزی برای میزان رسیدگی به مستمندان، تأثیر گذاشت، تغییر اختلافات جنگی در اروپا و حمله هیتلر به استالین در اول تیر، که متناسب با آن سرنوشت ایران هم تغییر کرد.
نهایتاً در سوم شهریور 1320 ایران از شمال توسط روس و از جنوب توسط انگلیسیها اشغال شد. اما در یکم شهریور دو روز قبل از سوم شهریور، وزیر کشور به تمام شهرداران در سراسر کشور بخشنامهای ابلاغ کرد مبنی بر موقوف و متروک کردن، مسکینخانهها و این قبیل بناها در کلیه شهرستانها و حذف از برنامههای ساختمانی شهرداریها.
مالجو در ادامه میافزاید: تهدید اشغال و تاثیرات آن روی مستمندان و مستمندترین مستمندان متفاوت بود. در اوج بیم اشغال کشور توسط دولتهای خارجی، رقم صفر توسط نظام دیوانسالاری کشور برای مستمندترین مستمندان که به لحاظ سمبلیک اگر هم جایی میداشتند در مسکین خانهها بود برنامهریزی شد. در شرایطی که درآمدهای دولت کم میشود و برای هویت و نظام سیاسی خود بیم دارد، دیگر نگاه خارجیان به وضع کشور، بیماریهای مسری و … اولویت خود را از دست میدهد.
در شرایط اضطراری همان حداقل رسیدگی که دولت به وضعیت مستمندترین مستمندان انجام میداد به شدت کاهش یافت. این وضعیت و مخاطرهایست که اگر فاعلیت منفعلانه مستمندترین مستمندان یا نیروهایی که به نحوی از انحا پشتیبان سیاسی یا اجتماعی آنها هستند، تبدیل به سوژه فعالانه نشود و این افول سوژه به شدت بخشهایی از جمعیت را در آماج تهدید قرار میدهد. بنابراین اگر به واسطه حاکم شدن چنین شرایطی، تغییر سیاسی به وقوع بپیوندد، نه با نقشآفرینی این تیپهای اجتماعی بود و نه کم و زیاد در خدمت مصالح آنهاست./تارا هوشمندی