علم و فناوریاجتماعیعمومیفرهنگی و هنری
موضوعات داغ

ایران کشوری تنها با نژادی یگانه و سرنوشتی خاص

ایران و دگرپذیریش

“اگر پیش آید که نگاهی به تاریخ بیافکنیم و نگاهی دیگر به سراسر جهان، ایران را کشوری تنها می‌بینیم با سرنوشتی خاص، متفاوت با دیگران”اسلامی ندوشن، ایران و تنهایی‌اش، ص۲۳.

به گزارش توانانیوز، “ایران زادگاه نخستین امپراتوری راستین، حکومتی کامل است که از پیوند عناصری ناهمگن به معنای نسبی آن فراهم می‌آید در اینجا نژادی یگانه، مردمان بسیاری را در بر می‌گیرد ولی این مردمان فردیت خود را در پرتو حاکمیت یگانه نگه می‌دارند این امپراتوری نه همچون امپراتوری چین، پدرشاهی و نه همچون امپراتوری هند، ایستا و بی‌جنبش و نه همچون امپراتوری ترک‌ها بنیادش بر ستمگری است. برعکس در اینجا ملت‌های گوناگون در عین آنکه استقلال خود را نگه می‌دارند به کانون یگانگی امپراتوری وابسته‌اند که می‌تواند آنان را خشنود کند از این رو امپراتوری ایران روزگاری دراز و درخشان را پشت سرگذاشته است”فردریش هگل، عقل در تاریخ، ص ۲۰۴

به گواه تاریخ، بومیان ایران، مردمانی زحمت‌کش، مسالمت‌جو و هنرمند بودند و در مواجه با دیگری چه با جنگ، چه با صلح، چه از روی پیروزی و چه شکست، همواره فرهنگ خود را حفظ و در عین‌حال به پذیرش فرهنگ دیگری می‌پرداختند.

بومیان شوش، جیرفت، سیستان، کاشان، دامغان و گیلان پس از مهاجرت آریایی‌ها از در پذیرش با آنها برآمدند و با امتزاج فرهنگی خود با آنها به زندگی مسالمت‌آمیز پرداختند. حمله  دولت‌های خشونت‌طلب آشوری (سوریه  کنونی)  و اوراتوری (ترکیه کنونی)  به  این مردم، آن‌ها را در  محلی به  نام هگمتانه(محل اجتماع) جمع کرد تا با اتحاد، علیه خشونت و تجاوز دیگری بایستند و این ایستادگی منجر پادشاهی ماد شد که به ظلم‌های پانصدساله آشور پایان داد و از دل آن امپراتوری هخامنشیانی تاسیس شد که وجه برجسته آن پذیرش ملت‌های مختلف ذیل حکومتی واحد بود. رواداری کوروش که مرجع الهام اعلامیه استقلال آمریکا هم بود، در زمانه‌ای رخ داد که خشونت ابزار افتخار صاحبان قدرت بود.

حمله اسکندر به ایران، منتهی به پادشاهی اشکانیانی شد که فرهنگ یونانی و ایرانی را جمع و حکومت فدرالی را پایه گذاشتند. حمله‌ی اعراب که ذیل دین جدید رخ داد، ایرانیان دگرپذیر را به سمت برابری‌خواهی اسلامی و طرد عرب‌سالاری سوق داد. آن‌ها به تدریج خود را به بدنه اصلی فرهنگ اسلامی تبدیل کردند، بدون اینکه مانند اشوری‌ها و فینیقی‌ها و مصری‌ها عرب بشوند. دو قرن پس از پذیرش اسلام حکومت‌ های ایرانی سامانی و ال‌ بویه  چنان فرهنگ دانش دوستی رواج دادند که مشهور به عصر طلایی تمدن اسلامی شد.

دگرپذیری ایرانی را به خوبی در زندگانی فیلسوف زنجانی سهروردی می‌بینیم که عرفان ایرانی، عقل یونانی و فقه اسلامی را در هم آمیخت تا از خشکی عقل و فقه بکاهد و بر بی‌منطقی ذوق غلبه کند.

ایرانیان پس از مواجهه با آریایی‌ها، آشوری‌ها، سلوکیان و اعراب که همه را در فرهنگ خود مستحیل و خود را در آنها امتزاج دادند، برای پنجمین بار با هجوم وحشیانه قوم جنگجوی مغول مواجه شدند، اینبار نیز ایرانیان نوه جنگیز خون‌خوار، هلاکوخان را چنان فرهنگ‌دوست کردند که او برای ساخت رصدخانه مراغه، خواجه نصیرالدین طوسی را بر روی چشمانش می‌گذاشت.

باری پس از شش‌هزار سال تمدن در این فلات، و پس از جنگ‌ها و صلح‌های بسیار اکنون ایران با دیگرانی که ایرانی شده‌اند، با هوخشتره، با کوروش، با سورنا، با علی، با حسین، با هلاکو، با شاه‌عباس، با امیرکبیر، با مصدق و با خمینی، نستوه در مقابل غرب ایستاده است، البته اینبار نیز چیزی می‌دهد و چیزی می‌گیرد.

نویسنده : محمد کمالی گوکی

#کمالی‌گوکی #اندیشه‌سیاسی

https://t.me/moh_kam_goo

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا